گذشته ها گذشته بود

گذشته بر نگشته بود

تا من یه روز تو رو دیدم

از همه دنیا بریدم

وقتی که دستای تو رو

تو دستای اون می دیدم

دیدم که باورم بشه

عشقم خودش یه نفرت

نفرتی که اگه بیاد

اون که فقط تو رو می خواد

میره با یکی دیگه و

دیگه صداش در نمیاد

حالا دیگه عادی شده

دوریه گل از گلدونش

رفتن به پیش گلدونی

که سنگ خط و نشونش

الهی باز بارون بیاد

ابرا ببارن زیر پات

سر بخورن توی خیال

خیال روزای محال

روزایی که با من باشی

از دیگران جدا باشی

بازم بیای دروغ بگی

توی کلاس نقاشی


جلال