كاش مي دانستي ، زندگي با همه وسعت خويش ، محفل ساكت غم خوردن نيست .

حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نيست .

زندگي ، خوردن و خوابيدن نيست .

زندگي ، جنبش و جاري شدن است از تماشاگه آغاز حيات تا ...

به جايي كه خدا مي داند .

كاش مي دانستي

در طپش هاي يكي صبح بهار ، از نگاه افق باز زمين ، همچو خورشيد جهان را ديدن ،

به تن خسته شب آب سحر پاشيدن و در آن شوكت باغ و گل و ريحان ديدن ،

سوسن و ياسمن و نرگس و سنبل چيدن ،

چه صفايي دارد .

كاش مي دانستي

زندگي ، آينه ايست كه تو خود را در آن هرزمان مي بيني

و در اين آينه شايد بتواني همه شب به عزاي دل خود بنشيني ،

ليك ، با تابش مهر چيزهايي ست كه در جلوه رويايي آن ، وسعت آينه مفهوم تبسم دارد .

ما اگر غم نخوريم ، گل ما مي شكفد
 و در آن مي بينيم ،

زندگاني زيباست ، زندگاني زيباست

زندگانی زیباست